۳۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۶

ای خوشتر از جان، آخر کجایی؟
کی روی خوبت با ما نمایی؟

بی‌تو چنانم کز جان به جانم
هر سو دوانم، آخر کجایی؟

بیمار خود را می‌پرس گه گه
پیوسته از ما مگزین جدایی

جانا، چه باشد؟ گر در همه عمر
گرد دل ما یک دم برآیی

تا کی ز غمزه دلها کنی خون؟
چند از کرشمه جان را ربایی؟

چون می‌بری دل، باری، نگه‌دار
بیچاره‌ای را چند آزمایی؟

دربند خویشم، بنگر سوی من
باشد که یابم از خود رهایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.