۳۳۳ بار خوانده شده
بازم از غصه جگر خون کردهای
چشمم از خونابه جیحون کردهای
کارم از محنت به جان آوردهای
جانم از تیمار و غم خون کردهای
خود همیشه کردهای بر من ستم
آن نه بیدادی است کاکنون کردهای
زیبد ار خاک درت بر سر کنم
کز سرایم خوار بیرون کردهای
از من مسکین چه پرسی حال من؟
حالم از خود پرس: تا چون کردهای؟
هر زمان بهر دل مجروح من
مرهمی از درد معجون کردهای
چون نگریم زار؟ چون دانم که تو
با عراقی دل دگرگون کردهای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
چشمم از خونابه جیحون کردهای
کارم از محنت به جان آوردهای
جانم از تیمار و غم خون کردهای
خود همیشه کردهای بر من ستم
آن نه بیدادی است کاکنون کردهای
زیبد ار خاک درت بر سر کنم
کز سرایم خوار بیرون کردهای
از من مسکین چه پرسی حال من؟
حالم از خود پرس: تا چون کردهای؟
هر زمان بهر دل مجروح من
مرهمی از درد معجون کردهای
چون نگریم زار؟ چون دانم که تو
با عراقی دل دگرگون کردهای
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.