۳۲۴ بار خوانده شده
گر چه دل خون کنی از خاک درت نگریزیم
جز تو فریادرسی کو که درو آویزیم؟
گذری کن، که مگر با تو دمی بنشینیم
نظری کن که خوشی از سر و جان برخیزیم
مشت خاکیم به خون جگر آغشته همه
از چنین خاک درین راه چه گرد انگیزیم؟
هم بسوزیم ز تاب رخ تو ناگاهی
همچو پروانه ز شمع ارچه بسی پرهیزیم
بیم آن است که در خون جگر غرق شویم
بسکه بر خاک درت خون جگر میریزیم
تا دل گمشده را بر سر کویت یابیم
همه شب تا به سحر خاک درت میبیزیم
نیک و بد زان توایم، با دگریمان مگذار
با تو آمیختهایم، با دگری نامیزیم
راه ده باز، که نزد تو پناه آوردیم
بو که از دست عراقی نفسی بگریزیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
جز تو فریادرسی کو که درو آویزیم؟
گذری کن، که مگر با تو دمی بنشینیم
نظری کن که خوشی از سر و جان برخیزیم
مشت خاکیم به خون جگر آغشته همه
از چنین خاک درین راه چه گرد انگیزیم؟
هم بسوزیم ز تاب رخ تو ناگاهی
همچو پروانه ز شمع ارچه بسی پرهیزیم
بیم آن است که در خون جگر غرق شویم
بسکه بر خاک درت خون جگر میریزیم
تا دل گمشده را بر سر کویت یابیم
همه شب تا به سحر خاک درت میبیزیم
نیک و بد زان توایم، با دگریمان مگذار
با تو آمیختهایم، با دگری نامیزیم
راه ده باز، که نزد تو پناه آوردیم
بو که از دست عراقی نفسی بگریزیم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.