۳۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۶

هر زمان جوری ز خوبان می‌کشم
هر نفس دردی ز دوران می‌کشم

خون دل هر دم دگرگون می‌خورم
جام غم هر شب دگرسان می‌کشم

باز دست غم گریبانم گرفت
گرچه بر افلاک دامان می‌کشم

جور دلدار و جفای روزگار
گرچه دشوار است، آسان می‌کشم

از پی عشق پری رخساره‌ای
زحمتی هر دم ز دیوان می‌کشم

جور بین، کز دست دوران دم به دم
ساغر پر زهر هجران می‌کشم

چون ننالم از جفای ناکسان؟
کین همه بیداد ازیشان می‌کشم

تا نباید دیدنم روی رقیب
هر نفس سر در گریبان می‌کشم

با خیال دوست همدم می‌شوم
وز لب او آب حیوان می‌کشم

تن چو سوزن کرده‌ام، تا روز و شب
مهر او در رشتهٔ جان می‌کشم

نازنینا، ناز کن بر جان من
ناز تو چندان که بتوان می‌کشم

از تو چیزی دیده‌ام ناگفتنی
وین همه محنت پی آن می‌کشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.