۳۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۲

زان پیش که دل ز جان برآید
جان از تن ناتوان برآید

بنمای جمال، تا دهم جان
کان سود بر این زیان برآید

ای کاش به جان برآمدی کار
این کار کجا به جان برآید؟

کارم نه چنان فتاد مشکل
کان بی‌تو به این و آن برآید

هم از در تو گشایدم کار
کامم همه زان دهان برآید

بر درگهت آمدم به کاری
کان بر تو به رایگان برآید

نایافته جانم از تو بویی
مگذار که ناگهان برآید

بنواز به لطف جانم، آن دم
کز کالبدم روان برآید

کام دل خستهٔ عراقی
از لطف تو بی‌گمان برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.