۳۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵

دل، چو در دام عشق منظور است
دیده را جرم نیست، معذور است

ناظرم در رخت به دیدهٔ دل
گرچه از چشم ظاهرم دور است

از شراب الست روز وصال
دل مستم هنوز مخمور است

دست ازین عاشقی نمی‌دارد
دایم از یار اگرچه مهجور است

حال آشفته بر رخش فاش است
شعله و نار پرتو نور است

حکم داری به هر چه فرمایی
که عراقی مطیع و مامور است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.