۳۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵

ندیدم در جهان کامی دریغا
بماندم بی‌سرانجامی دریغا

گوارنده نشد از خوان گیتی
مرا جز غصه‌آشامی دریغا

نشد از بزم وصل خوبرویان
نصیب بخت من جامی دریغا

مرا دور از رخ دلدار دردی است
که آن را نیست آرامی دریغا

فرو شد روز عمر و بر نیامد
از آن شیرین لبش کامی دریغا

درین امید عمرم رفت کاخر:
کند یادم به پیغامی دریغا

چو وادیدم عراقی نزد آن دوست
نمی‌ارزد به دشنامی دریغا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.