۴۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۹۹

بدینسان که از ما جهانی جهانی
که با کس نمانی و با کس نمانی

تو آن شهریاری و آن شهرهٔاری
که خسرو نشانی و خسرو نشانی

تو آنی که قتلم توانی و دانم
که هر دم برآنی که خونم برانی

خوشا طرف بستان و دستان مستان
می ارغوانی به روی غوانی

دل یاغی باغیم باغ و دائم
تو در باغ بانی و در باغبانی

ندانم کدامی که دامی دلم را
ز نسل کیانی که اصل کیانی

چو ماهی که ماهیتت کس نداند
چه کانی که از لعل گوهر چکانی

تو جان و جهانی و جان جهانی
تو نور جنانی و حور جنانی

سزد کاردوان رخ نهد پیش اسبت
اگر باز داری سمند ار دوانی

ترا نار پستان به از نار بستان
که سیب از ترنجت کند بوستانی

تو ترخان و ترخون ز جور تو خواجو
دل از خون چو خانی و رخ زر خانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.