۴۲۱ بار خوانده شده
راه بی پایان عشقت را نیابم منزلی
قلزم پر شور شوقت را نبینم ساحلی
نیست در دهر این زمان بی گفت و گویت مجمعی
نیست در شهر این نفس بیجست و جویت محفلی
مهر رویت مینهد هر روز مهری بر لبی
چشم مستت میزند هر لحظه تیغی بر دلی
چون کنم قطع منازل بیگل رخسار تو
لالهزاری گردد از خون دلم هر منزلی
بر سر کوی غمت هر جا که پایی مینهم
بینم از دست سرشک دیده پایی در گلی
رنگ رخسارت نمیبینم ببرگ لالهئی
بوی گیسویت نمییابم ز شاخ سنبلی
کی بدست آید گلی چون آن رخ بستانفروز
یا سراید در چمن مانند خواجو بلبلی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
قلزم پر شور شوقت را نبینم ساحلی
نیست در دهر این زمان بی گفت و گویت مجمعی
نیست در شهر این نفس بیجست و جویت محفلی
مهر رویت مینهد هر روز مهری بر لبی
چشم مستت میزند هر لحظه تیغی بر دلی
چون کنم قطع منازل بیگل رخسار تو
لالهزاری گردد از خون دلم هر منزلی
بر سر کوی غمت هر جا که پایی مینهم
بینم از دست سرشک دیده پایی در گلی
رنگ رخسارت نمیبینم ببرگ لالهئی
بوی گیسویت نمییابم ز شاخ سنبلی
کی بدست آید گلی چون آن رخ بستانفروز
یا سراید در چمن مانند خواجو بلبلی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.