۳۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴۷

چه خوش باشد دمی با دوستداری
نشسته در میان لاله زاری

اگر نبود نسیم زلف خوبان
نروید گلبنی بر جویباری

وگر سودای گلرویان نباشد
نخواند بلبلی بر شاخساری

کنارم زان از آب دیده دریاست
که هجران را نمی‌بینم کناری

خیالی گشتم از عشقش ولیکن
ندارم جز خیالش راز داری

فراق جان ز تن آن لحظه باشد
که یاری دور می‌ماند ز یاری

نشاید گفت خواجو پیش هر کس
غم عشقش مگر با غمگساری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.