۳۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۲۰

ای از گل رخسار تو خون در دل لاله
بر لاله ز مشک سیه افکنده گلاله

بازآی که چشم و رخت ایماه غزل گوی
این عین غزال آمد و آن رشک غزاله

از خاک درت برنتوان گشت که کردند
ما را بحوالی سرای تو حواله

آورده بخونم رخ زیبای تو خطی
چون بنده مقرست چه حاجت بقباله

آن جان که ز لعلت بگه بوسه گرفتم
دینیست ترا بر من دلسوخته حاله

برخیز و بر افروز رخ از جام دلفروز
کز عشق لبت جان بلب آورد پیاله

از آتش می بین رخ گلرنگ نگارین
همچون ورق لاله پر از قطرهٔ ژاله

چشمم بمه چارده هرگز نشود باز
الا به بتی ماه رخ چارده ساله

تا گشت گرفتار سر زلف تو خواجو
چون موی شد از مویه و چون نال ز ناله
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.