۴۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۵۶

بوقت صبح ندانم چه شد که مرغ چمن
هزار نالهٔ شبگیر بر کشید چو من

مگر چو باد صبا مژدهٔ بهار آورد
بباد داد دل خسته در هوای سمن

در آن نفس که برآید نسیم گلشن شوق
رسد ببلبل یثرب دم اویس قرن

میان یوسف و یعقوب گر حجاب بود
معینست که نبود برون ز پیراهن

ز روی خوب تو دوری نمی‌توانم جست
اگر چنانکه شوم فتنه هم بوجه حسن

ز خوابگاه عدم چون بحشر برخیزم
روایح غم عشق تو آیدم ز کفن

کند بگرد درت مرغ جان من پرواز
چنانکه بلبل سرمست در هوای چمن

ز سوز سینه چو یک نکته بر زبان آرم
زند زبانه چو شمع آتش دلم ز دهن

چو نور روی تو پرتو برآسمان فکند
چراغ خلوت روحانیان شود روشن

میان جان من و چین جعد مشکینت
تعلقیست حقیقی بحکم حب وطن

حدیث زلف تو می‌گفت تیره شب خواجو
برآمد از نفس او نسیم مشک ختن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.