۳۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳۰

ای نسیم سحری بوی بهارم برسان
شکری از لب شیرین نگارم برسان

حلقهٔ زلف دلارام من از هم بگشای
شمسه‌ئی زان گره غالیه بارم برسان

تار آن سلسلهٔ مشک فشان بر هم زن
بوئی از نافهٔ آهوی تتارم برسان

گرت افتد به دواخانهٔ وصلش گذری
مرهمی بهر دل ریش فگارم برسان

دم بدم تا کنمش بر ورق دیده سواد
نسخه‌ای زان خط مشکین غبارم برسان

تا دهم بوسه و بر بازوی ایمان بندم
رقعه‌ئی از خط آن لاله عذارم برسان

پیش از آن کز من دلخسته نماند دیار
مژده‌ئی از ره یاری بدیارم برسان

چون بدان بقعه رسی رقعهٔ من در نظر آر
نام من محو کن و نامه بیارم برسان

گر بخمخانهٔ آن مغبچه‌ات راه بود
سر خم بر کن و داروی خمارم برسان

دارد آن موی میان از من بیچاره کنار
یا رب آنموی میان را بکنارم برسان

دل خواجو شد و بر خاک درش کرد قرار
خبری زاندل بی صبر و قرارم برسان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.