۳۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۱۴

ای بت یاقوت لب وی مه نامهربان
شمع شبستان دل گلبن بستان جان

گاه صبوحست و جام وقت شباهنگ و بام
صبح دوم در طلوع مرغ سحر در فغان

مردم چشم شبی تا بسحر پاس داشت
گر چه بر ایوان ماست هندوی شب پاسبان

ای مه آتش عذار آب چو آتش بیار
آتش رخ بر فروز و آتش ما را نشان

گر بگشائی نقاب شمع فلک گو متاب
ور بنوازی نوا مرغ سحر گو مخوان

خواجو اگر عاشقی حاجت گفتار نیست
گونه زردت بسست شرح غمت را بیان

گر بزبان آوری سوسن آزاده‌ئی
برخی آزاده‌ئی کو نبود ده زبان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.