۳۵۵ بار خوانده شده
اهل دل را خبر از عالم جان آوردیم
تحفهٔ جان جهان جان و جهان آوردیم
چون نمیشد ز در کعبه گشادی ما را
رخت خلوت بخرابات مغان آوردیم
شمع جانرا ز قدح در لمعان افکندیم
مرغ دل را ز فرح در طیران آوردیم
جم را از جگر سوخته دلخون کردیم
شمع را از شرر سینه بجان آوردیم
ورق نسخهٔ رویت بگلستان بردیم
باز مرغان چمن را بفغان آوردیم
شمهئی از رخ و بالای بلندت گفتیم
آب با روی گل و سرو روان آوردیم
چون قلم پیش همه خلق سیه روی شدیم
بسکه وصف خط سبزت بزبان آوردیم
هیچ زر در همیان نیست بدین سکه که ما
از رخ زرد بسوی همدان آوردیم
پیش خواجو که نشانش ز عدم میدادند
از دهانت سر موئی بنشان آوردیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
تحفهٔ جان جهان جان و جهان آوردیم
چون نمیشد ز در کعبه گشادی ما را
رخت خلوت بخرابات مغان آوردیم
شمع جانرا ز قدح در لمعان افکندیم
مرغ دل را ز فرح در طیران آوردیم
جم را از جگر سوخته دلخون کردیم
شمع را از شرر سینه بجان آوردیم
ورق نسخهٔ رویت بگلستان بردیم
باز مرغان چمن را بفغان آوردیم
شمهئی از رخ و بالای بلندت گفتیم
آب با روی گل و سرو روان آوردیم
چون قلم پیش همه خلق سیه روی شدیم
بسکه وصف خط سبزت بزبان آوردیم
هیچ زر در همیان نیست بدین سکه که ما
از رخ زرد بسوی همدان آوردیم
پیش خواجو که نشانش ز عدم میدادند
از دهانت سر موئی بنشان آوردیم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.