۳۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۹

ما دلی ایثار او کردیم و جانی یافتیم
گوهری در پایش افکندیم و کانی یافتیم

چون نظر کردیم در بستان بیاد قامتش
راستی را از سهی سروی روانی یافتیم

با خیال عارض گلرنگ و قد سرکشش
بر سر هر شاخ عرعر گلستانی یافتیم

گر چه چون عنقا به قاف عشق کردیم آشیان
مرغ دلرا هر نفس در آشیانی یافتیم

ترک عالم گیر و عالمگیر شو زیرا که ما
هر زمانی خویشتن را در مکانی یافتیم

در جهان بی نشانی تا نیاوردیم روی
ظن مبر کز آن بت مه رو نشانی یافتیم

سالها کردیم قطع وادی عشقش ولیک
تا نپنداری که این ره را کرانی یافتیم

ما نه از چشم گران خواب تو بیماریم و بس
زانکه در هر گوشه از وی ناتوانی یافتیم

در گلستان غم عشق تو از خوناب چشم
هر گیاهی را که دیدیم ارغوانی یافتیم

چون بیاد تیغ مژگان تو بگشودیم چشم
هر سو مو بر تن خواجو سنانی یافتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.