۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۵

گر من خمار خود ز لب یار بشکنم
بازار کارخانهٔ اسرار بشکنم

بر بام هفت قلعهٔ گردون علم زنم
دندان چرخ سرکش خونخوار بشکنم

در هم کشم طناب سراپرده کبود
بند و طلسم گنبد دوار بشکنم

منجوق چتر خسرو سیاره بفکنم
قلب سپاه کوکب سیار بشکنم

گر پای ازین دوایر کحلی برون نهم
چون نقطه پایدارم و پرگار بشکنم

بر اوج این نشیمن سبز آشیان پرم
نسرین چرخ را پر و منقار بشکنم

بفروزم از چراغ روان شمع عشق را
ناموس این حدیقهٔ انوار بشکنم

تا کی طریق توبه و سالوس و معرفت
جامی بده که توبه بیکبار بشکنم

خواجو بیا که نیم شب از بهر جرعه‌ئی
زنجیر و قفل خانه خمار بشکنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.