۳۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۹

حن فی روض الهوی قلبی کماناح الحمام
قم بتغرید الحمایم و اسقنی کاس المدام

خون دل تا چند نوشم بادهٔ نوشین بیار
تا بشویم جامهٔ جانرا به آب چشم جام

باح دمعی فی الفیافی و استشبت لوعتی
خیز و آبی بردل پرآتشم ریز ای غلام

از فروغ شمع رخسارم منور کن روان
وز نسیم گلشن وصلم معطر کن مشام

فی ضلوعی توقد النیران من شجر النوی
فی عیونی توجد الطوفان من ماء الغرام

چون برون از بادهٔ یاقوت فامم قوت نیست
قوت جانم ده ز جام بادهٔ یاقوت فام

صبحدم دلرا براح روح پرور زنده دار
کان زمان از عالم جان می‌رسد دلرا پیام

هان فی فرط الاسی مذنبت فی قلبی الاسی
غاب فی طول العنا اذغیب عن عینی المنام

چون شما را هست دلبر در برو دل برقرار
لا تلوموا فی التصابی قلب صلب مستهام

گفتم از لعل لب جانان برآرم کام جان
ضاع فی روم المنی عمری و ما مکث المرام

هر که گردد همچو خواجو کشتهٔ شمشیر عشق
روضهٔ فردوس رضوانش فرستد والسلام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.