۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۳

برآمد بانگ مرغ و نوبت بام
کنون وقت میست و نوبت جام

چو کار پختگان بی باده خامست
بدست پختگان ده باده خام

بهر ایامی این عشرت دهد دست
بگردان باده چون با دست ایام

لبش خواهی بناکامی رضا ده
که کس را بر نیاید زان دهان کام

من شوریده را معذور دارید
که برآتش نشاید کردن آرام

دلم کی در فراق آرام گیرد
بود آرام دل وصل دلارام

منم دور از تو همچون مرغ وحشی
ببوی دانه‌ئی افتاده در دام

ز سرمستی برون از روی و مویت
نه از صبح آگهی دارم نه از شام

قلم در کش چو بینی نام خواجو
که نبود عاشق شوریده را نام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.