۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰۲

مرا که راه نماید کنون به خانهٔ دل
که خاک راهم اگر دل دهم به خانهٔ گل

من آن نیم که ز دینار باشدم شادی
اگر چه بنده باقبال می‌شود مقبل

چو سرو هر که برآورد نام آزادی
دلش کجا بسهی قامتان شود مائل

مرا قتیل نبیند کسی بضربت تیغ
مگر گهی که ز من منقطع شود قاتل

به راه بادیه مستسقی جمال حرم
بود لبالبش از آب دیدگان منزل

ز چشم ما نرود کاروان بوقت رحیل
به حکم آنکه ز سیلاب نگذرد محمل

اگر چه بر گذرت سائلان بسی هستند
چو آب دیدهٔ ما نیست در رهت سائل

بملک دانش اگر حکم و حکمتت باید
مقیم عالم دیوانگی شوای عاقل

چو وصل و هجر حجابست پیش اهل سلوک
ازین حجاب برون آی تا شوی واصل

مفارقت متصور کجا شود ما را
که نیست هر دو جان در میان ما حائل

کسی که در حرم جان وطن کند خواجو
بود هر آینه از ساکنان کعبهٔ دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.