۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰۰

ای غم عشق تو آتش زده در خرمن دل
وآتش هجر جگر سوز تو دود افکن دل

چشمهٔ نوش گهر پوش لبت چشمهٔ جان
حلقهٔ زلف شکن بر شکنت معدن دل

گر کنی قصد دلم دست من و دامن تو
ور کند ترک تو دل دست من و دامن دل

جانم از دست دل ار غرقهٔ خون جگرست
خون جان من دلسوخته در گردن دل

پرتو روی تو شد شمع شبستان دلم
تا شبستان سر زلف تو شد مسکن دل

بده آن آب چو آتش که بجوش آمده است
ز آتش روی دل افروز تو خون در تن دل

چاره با ناوک چشمت سپر انداختنست
ورنه تیر مژه‌ات بگذرد از جوشن دل

دل شیدا همه پیرامن سودا گردد
و اهل دلرا غم سودای تو پیرامن دل

آتشی در دل خواجوست که از شعلهٔ اوست
دود آهی که برون می‌رود از روزن دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.