۳۷۵ بار خوانده شده
زهی گرفته خور از طلعت تو فال جمال
نشانده قد تو در باغ جان نهال جمال
نوشته منشی دیوان صنع لم یزلی
به مشک بر ورق لالهات مثال جمال
خیال روی تو تا دیدهام نمیرودم
ز دل جمال خیال و ز سرخیال جمال
چو روشنست که هر روز را زوالی هست
مباد روی چو روز ترا زوال جمال
کسی که نیست چو من تشنهٔ جمال حرم
حرام باد برو شربت زلال جمال
هوای یار همائی بلند پروازست
که در دلم طیران میکند ببال جمال
خرد چو دید که خواجو فدای او شد گفت
زهی کمال کمال و زهی جمال جمال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نشانده قد تو در باغ جان نهال جمال
نوشته منشی دیوان صنع لم یزلی
به مشک بر ورق لالهات مثال جمال
خیال روی تو تا دیدهام نمیرودم
ز دل جمال خیال و ز سرخیال جمال
چو روشنست که هر روز را زوالی هست
مباد روی چو روز ترا زوال جمال
کسی که نیست چو من تشنهٔ جمال حرم
حرام باد برو شربت زلال جمال
هوای یار همائی بلند پروازست
که در دلم طیران میکند ببال جمال
خرد چو دید که خواجو فدای او شد گفت
زهی کمال کمال و زهی جمال جمال
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.