۳۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۲

نکهت روضهٔ خلدست که می‌بیزد مشک
یا از آن حلقه زلفست که می‌ریزد مشک

خیزد از چین سر زلف تو مشک ختنی
وین سخن نیست خطا زانکه ز چین خیزد مشک

خون شود نافهٔ آهوی تتاری ز حسد
کان مه از گوشهٔ خورشید درآویزد مشک

آن چه نعلست که لعل تو برآتش دارد
وین چه حالست که حالت ز مه انگیزد مشک

گر نخواهد که کشد گرد مهت گرد عبیر
از چه رو خط تو با غالیه آمیزد مشک

زلف عنبر شکن از روی تو سر می‌پیچید
چکند ز آتش اگر زانکه نپرهیزد مشک

همچو خواجو نکشد سر ز خطت مشک ختا
چون خط سبز تو بر برگ سمن بیزد مشک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.