۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۷

چو حرفی بخوانی ز طومار عشق
شود منکشف بر تو اسرار عشق

بیار آب حسرت که جز سیم اشک
روان نیست نقدی ببازار عشق

نشانم ز کنج صوامع مجوی
که شد منزلم کوی خمار عشق

تلف گشت عمرم در ایام مهر
بدل گشت دلقم به زنار عشق

بیا تا چو بلبل بهنگام صبح
بنالیم بر طرف گلزار عشق

کسانی که روزی نگشتند اسیر
چه دانند حال گرفتار عشق

بخوانی سواد سویدای دل
اگر برتو خوانند طومار عشق

مکن عیب خواجو که ارباب عقل
نباشند واقف بر اطوار عشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.