۳۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۶

ای برده عارضت به لطافت ز مه سبق
دل غرق خون دیده ز مهر رخت شفق

خورشید بر زمین زده پیش رخت کلاه
ریحان درآب شسته ز شرم خطت ورق

دینار جسته از زر و رخسار من طلا
وانگاه از درست رخم کرده سکه دق

اشک منست یا می گلرنگ در قدح
یا روی تست یا گل خود روی برطبق

مه را بهیچ وجه نگویم که مثل تست
با جبههٔ پرآبله و روی پر بهق

دانی که چیست قطره باران نوبهار
ابر از حیای دیدهٔ ما می‌کند عرق

من بعد ازین دیار به کشتی گذر کنند
مارا گر آب دیده بماند برین نسق

پیوسته بیتو مردم بحرین چشم من
در باب آب دیده روان می‌کند سبق

خواجو خرد که واضع قانون حکمتست
در پیش منطق تو نیارد زدن نطق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.