۳۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۰

به بزمگاه صبوحی کنون بمجلس خاص
حیات بخش بود جام می بحکم خواص

ز شوق مجلس مستان نگر ببزم افق
که زهره نغمه سرایست و مشتری رقاص

بسوز مجمر عود ای مقیم خلوت انس
بساز بزم صبوح ای ندیم مجلس خاص

بگو که فاتحهٔ باب صبح خیزان را
سپیده دم بدمد حرزی از سر اخلاص

تو از جراحت دلهای خسته نندیشی
که در ضمیر نیاری که الجروح قصاص

محب روی تو رویم نمی‌تواند دید
که گفته‌اند که القاص لا یحب القاص

نه در جمال تو مشتاق را مجال نظر
نه از کمند تو عشاق را امید خلاص

ز قید عشق تو می‌خواستم که بگریزم
گرفت پیش ره اشکم که لات حین مناص

غریض لجهٔ دریای عشق شد خواجو
ولی چو در بکف آرد چه غم خورد غواص
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.