۳۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۸

گلزار جنتست رخ حور پیکرش
و آرامگاه روح لب روح پرورش

سرو سهی که در چمن آزادیش کنند
آزاد کردهٔ قد همچون صنوبرش

باد بهار نکهتی از شاخ سنبلش
و آب حیات قطره‌ئی از حوض کوثرش

شکر حکایتی ز دو لعل شکر وشش
عنبر شمامه‌ئی ز دو زلف معنبرش

تاراج گشته صبر ز جادوی دلکشش
زنار بسته عقل ز هندوی کافرش

خطی ز مشک سوده در اثبات دلبری
وجهی نوشته بر ورق روی چون خورش

یانی مگر که خازن سلطان نیکوئی
قفلی زمردین زده بر درج گوهرش

زانرو که زلف سرزده سر بر خطش نهاد
معلوم می‌شود که چه سوداست در سرش

گر خون چکد ز گفتهٔ خواجو عجب مدار
کز درد عشق غرقهٔ خونست دفترش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.