۴۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۷

روز عیش و طرب و عید صیامست امروز
کام دل حاصل و ایام به کامست امروز

گو عروس فلکی رخ منمای از مشرق
که مرا دیدن آن ماه تمامست امروز

خون عشاق اگر چند حلالست ولیک
عیش را جز می و معشوق حرامست امروز

صبحدم بلبل مست از چه سبب می‌نالد
کار او چون ز بهاران بنظامست امروز

در چمن نرگس سرمست خراب افتادست
زانکه اندر قدح لاله مدامست امروز

محتسب بیهده گو منع مکن رندانرا
کانکه با شاهد و می نیست کدامست امروز

زاهدی را که نبودی ز صوامع خالی
باز در کنج خرابات مقامست امروز

نالهٔ زیر ز عشاق بسی زار بود
مطرب از بهر چه آهنگ تو با مست امروز

گو بگویند که در دیر مغان خواجو را
دست در گردن و لب برلب جامست امروز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.