۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۱

معلوم نگردد سخن عشق بتقریر
کایات مودت نبود قابل تفسیر

مرغان چمن را به سحر همنفسی نیست
در فصل بهاران به جز از ناله شبگیر

زینگونه چو از درد بمردیم چه درمان
زیندست چو از پای فتادیم چه تدبیر

کوته نکنم دست دل از زلف جوانان
گر زانکه بزنجیر مقید کندم پیر

احوال پریشانی من موی به مو بین
کان سنبل شوریده کند پیش تو تقریر

چون شرح دهم غصهٔ دوری که نگنجد
اسرار غم هجر تو در طی طوامیر

از چشم قلم خون بچکد بر رخ دفتر
هر دم که کنم نسخهٔ سودای تو تحریر

در سنگ اثر می‌کند آه دل مظلوم
لیکن نکند در دل سنگین تو تاثیر

از پردهٔ تدبیر برون آی چو خواجو
تا خود چه برآید ز پس پردهٔ تقدیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.