۳۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۰

ما را ز پردهٔ تو دل از پرده شد بدر
بردار پرده‌ای ز پس پرده پرده در

گر ماه خوانمت نبود ماه سرو قد
ور سرو گویمت نبود سرو سیمبر

کس ماه را ندید که پوشد زره ز مشک
کس سرو را نگفت که بندد چو نی کمر

لعل تو شکریست ازو رفته آب قند
خط تو طوطیئیست پرافکنده برشکر

جانم ز تاب مهر تو شمعیست در گداز
چشمم ز شوق لعل تو درجیست پرگهر

عنقای قاف عشقم و عشق تو گوئیا
مرغیست هر دو کون در آورده زیر پر

چون صبر نیست کز تو نظر برتوان گرفت
یکباره بر مگیر ز بیچارگان نظر

ور زانکه از درم نتوانی درآمدن
باری ز دل چگونه توانی شدن بدر

هر گه که در برابر خواجو گذر کنی
صد بار باز در دل تنگش کنی گذر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.