۳۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۸

مائیم و عشق و کنج خرابات و روی یار
ساقی ز جام لعل لبت باده‌ئی بیار

چون بر دوام دور زمان اعتماد نیست
این پنج روز غایت مقصود دل شمار

برخیز تا بعزم تفرج برون رویم
زین تنگنای خانه بصحرای لاله زار

کز بوستان دمید چو بر خد دلبران
برگ بنفشه برطرف سرو جویبار

بستان اگر چه جای نشاطست و خرمی
خرم مشو درو که ز دوران روزگار

هر سنبلی ز زلف نگاریست لاله رخ
هر لاله‌ای ز خون جوانیست شهریار

خواجو ز دور چرخ چوامروز فرصتست
دریاب جام بادهٔ صافی و روی یار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.