۳۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۲

خدا را از سر زاری بگوئید
که آخر ترک بیزاری بگوئید

چو زور و زر ندارم حال زارم
به مسکین حالی و زاری بگوئید

غریبی از غریبان دور مانده
اگر باشد بدین خواری بگوئید

وگر بازارئی غمخواره دیدید
بدین زاری و غمخواری بگوئید

چو عیاران دو عالم برفشانید
وگر نی ترک عیاری بگوئید

بدلدار از من بیدل پیامی
ز روی لطف ودلداری بگوئید

بوصف طره‌اش رمزی که دانید
همه در باب طراری بگوئید

فریب چشم آن ترک دلارا
بسرمستان بازاری بگوئید

حدیث جعدش ار در روز نتوان
مسلسل در شب تاری بگوئید

وگر گوئید حالم پیش آن یار
به یاری کز سر یاری بگوئید

اگر خواهید کردن صید مردم
به ترک مردم آزاری بگوئید

یکایک ماجرای اشک خواجو
روان با ابر آذاری بگوئید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.