۳۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۶۷

صبح چون گلشن جمال تو دید
برعروسان بوستان خندید

نام لعلت چو بر زبان راندم
از لبم آب زندگانی بچکید

صبحدم حرز هفت هیکل چرخ
از سر مهر بر رخ تو دمید

مرغ جان در هوات پر می‌زد
بال زد وز پیت روان بپرید

هر که شد مشتری مهر رخت
خرمن مه به نیم جو نخرید

وانکه چون دیده دید روی ترا
خویشتن را بهیچ روی ندید

سر مکش زانکه از چمن بیرون
سرو تا سرکشید سرنکشید

در رهت خاک راه شد خواجو
لیک بر گرد مرکبت نرسید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.