۳۵۵ بار خوانده شده
این چه بادست که از سوی چمن میآید
وین چه خاکست کزو بوی سمن میآید
این چه انفاس روان بخش عبیر افشانست
که ازو رایحهٔ مشک ختن میآید
دمبدم مرغ دلم نعره برآرد ز نشاط
کان سهی سرو چمانم ز چمن میآید
هیچ دانید که از بهر دل ریش اویس
کیست کز جانب یثرب بقرن میآید
آفتابست که از برج شرف میتابد
یا سهیلست که از سوی یمن میآید
از کجا میرسد این رایحهٔ مشک نسیم
کز گذارش نفسی با تن من میآید
یا رب این نامه که آورد که از هر شکنش
بوی جان پرور آن عهد شکن میآید
بلبل آن لحظه که از غنچه سخن میگوید
یادم از پسته آن تنگ دهن میآید
چو بیان میکند از عشق حدیثی خواجو
همه اجزای وجودش بسخن میآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وین چه خاکست کزو بوی سمن میآید
این چه انفاس روان بخش عبیر افشانست
که ازو رایحهٔ مشک ختن میآید
دمبدم مرغ دلم نعره برآرد ز نشاط
کان سهی سرو چمانم ز چمن میآید
هیچ دانید که از بهر دل ریش اویس
کیست کز جانب یثرب بقرن میآید
آفتابست که از برج شرف میتابد
یا سهیلست که از سوی یمن میآید
از کجا میرسد این رایحهٔ مشک نسیم
کز گذارش نفسی با تن من میآید
یا رب این نامه که آورد که از هر شکنش
بوی جان پرور آن عهد شکن میآید
بلبل آن لحظه که از غنچه سخن میگوید
یادم از پسته آن تنگ دهن میآید
چو بیان میکند از عشق حدیثی خواجو
همه اجزای وجودش بسخن میآید
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.