۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۴۲

چشمت دل پر ز تاب خواهد
مستست از آن کباب خواهد

کام دل من به جز لبت نیست
سرمست شراب ناب خواهد

از من همه رنگ زرد خواهی
آخر که زر از خراب خواهد!

چشم توام اشک جوید از چشم
مخمور مداوم آب خواهد

شد گریه و ناله مونس من
میخواره می و رباب خواهد

از روی تو دیده چون کند صبر
گازر همه آفتاب خواهد

از خواب نمی‌شکیبدت چشم
بیمار همیشه خواب خواهد

جان وصل تو بی رقیب جوید
دل روی تو بی نقاب خواهد

چون خاک درش مقام خواجوست
دوری ز وی از چه باب خواهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.