۳۸۴ بار خوانده شده
دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود
از گرستن دیده نتوانست یک ساعت غنود
مردم چشم مرا خون دل از سر میگذشت
گر چه کار دیده از خونابهٔ دل میگشود
آه آتش بار من هر دم برآوردی چو باد
از نهاد نه رواق چرخ دود اندود دود
صدمهٔ غوغای من ستر کواکب میدرید
صیقل فریاد من زنگار گردون میزدود
از دل آتش میزدم در صدرهٔ خارای کوه
زانسبب کوه گرانم دل گرانی مینمود
هر نفس آهم ز شاخ سدره آتش میفروخت
هر دم افغانم کلاه از فرق فرقد میربود
مطرب بلبل نوای چرخ میزد بر رباب
هر ترنم کز ترنم ساز طبعم میشنود
بخت بیدارم در خلوت بزد کای بی خبر
دولت آمد خفتهئی برخیز و در بگشای زود
من ز شادی بیخود از خلوتسرا جستم برون
سروری دیدم که فرقش سطح گردون می بسود
کار خواجو یافت از دیدار میمونش نظام
انتظاری رفت لیکن عاقبت محمود بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
از گرستن دیده نتوانست یک ساعت غنود
مردم چشم مرا خون دل از سر میگذشت
گر چه کار دیده از خونابهٔ دل میگشود
آه آتش بار من هر دم برآوردی چو باد
از نهاد نه رواق چرخ دود اندود دود
صدمهٔ غوغای من ستر کواکب میدرید
صیقل فریاد من زنگار گردون میزدود
از دل آتش میزدم در صدرهٔ خارای کوه
زانسبب کوه گرانم دل گرانی مینمود
هر نفس آهم ز شاخ سدره آتش میفروخت
هر دم افغانم کلاه از فرق فرقد میربود
مطرب بلبل نوای چرخ میزد بر رباب
هر ترنم کز ترنم ساز طبعم میشنود
بخت بیدارم در خلوت بزد کای بی خبر
دولت آمد خفتهئی برخیز و در بگشای زود
من ز شادی بیخود از خلوتسرا جستم برون
سروری دیدم که فرقش سطح گردون می بسود
کار خواجو یافت از دیدار میمونش نظام
انتظاری رفت لیکن عاقبت محمود بود
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.