۳۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۱

پری رخان که برخ رشک لعبت چینند
چه آگه از من شوریده حال مسکینند

اگر چه زان لب شیرین جواب تلخ دهند
ولی بگاه شکر خنده جان شیرینند

بخویشتن نتوان دید حسن و منظر دوست
علی الخصوص کسانی که خویشتن بینند

کنون ز شکر شیرین چه برخورد فرهاد
که خسروان جهان طالبان شیرینند

مگر تو فتنه نخیزی و گرنه ز اهل نشست
اگر چه همچو کبوتر اسیر شاهینند

ز چین زلف تو آگاه نیستند آنها
کاسیر طرهٔ خوبان خلخ و چینند

مقامران محبت که پاک بازانند
کجا ز عرصهٔ مهر تو مهره بر چینند

نظر بظاهر شوریدگان مکن خواجو
که گنج معرفتند ار چه بیدل و دینند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.