۳۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۲

ترکم از غمزه چو ناوک بکمان در فکند
ای بسا فتنه که هر دم بجهان در فکند

کمر ار نکته‌ئی از وصف میانش گویم
خویشتن را بفضولی بمیان در فکند

گر در آن صورت زیبا نگرد صورتگر
قلم از حیرت رویش ز بنان در فکند

تا چرا نرگس مست تو بقصد دل من
هردم از غمزه خدنگی بکمان در فکند

بشکرخنده در آور نه یقین می‌دانم
که دهان تو یقین را بگمان در فکند

باغبانرا چه تفاوت کند ار وقت سحر
بچمن بلبل شوریده فغان در فکند

قلم ار شرح دهد قصه اندوه فراق
ظاهر آنست که آتش بزبان درفکند

نرگس مست تو از کنج صوامع هر دم
زاهدی را بخرابات مغان در فکند

خواجو از شوق لب لعل تو هنگام صبوح
بقدح اشک چو یاقوت روان در فکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.