۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۴

همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند
از خبر رفتیم و ما را بیخبر بگذاشتند

بر میان از مو کمر بستند و این شوریده را
همچو موی آشفته بر کوه و کمر بگذاشتند

بر سر راه اوفتادم تا ز من بر نگذرند
همچو خاک ره مرا بر رهگذر بگذاشتند

شمع را در آتش و سوز جگر بگداختند
طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند

بلبل شوریده دلرا از چمن کردند دور
طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند

پیشتر رفتیم و ما را نیشتر بر جان زدند
وینچنین با ریش و زخم نیشتر بگذاشتند

بی غباری از چه ما را خاک راه انگاشتند
بی خطائی از چه ما را در خطر بگذاشتند

کار خواجو زیر و بالا بود چون دور فلک
کار او را بین که چون زیر و زبر بگذاشتند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.