۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۷

یار ثابت قدم اینک ز سفر باز آمد
وگر از پای درافتاد بسر باز آمد

ظاهر آنست کزین پس گهر ارزان گردد
که چو دریا شد و چون کان گهر باز آمد

آنکه در رستهٔ بازار وفا زر می‌زد
در رخ خویش نظر کرد و ز زر باز آمد

گر چه طوطی ز شکر نیک بتنگ آمده بود
دگر از آرزوی تنگ شکر باز آمد

بلبل مست نگر باز که چون باد بهار
بهوای سمن و سنبل تر باز آمد

شمع کومجلس اصحاب منور می‌داشت
با دلی تافته و سوز جگر باز آمد

خاکساری که شدآب رخش از گریه برود
همچو آتش شد و چون باد سحر باز آمد

مدتی گر بضرورت ز نظر غایب گشت
مفکنیدش ز نظر چون به نظر باز آمد

هر که او را قدمی بود چو خواجو را دید
گفت کان یار قدم‌دار دگر باز آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.