۳۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۹

نی ز دود دل پرآتش ما می‌نالد
تو مپندار که از باد هوا می‌نالد

عندلیبیست که در باغ نوا می‌سازد
خوش سرائیست که در پرده‌سرا می‌نالد

بیزبانست و ندانم که کرا می‌خواند
در فغانست و ندانم که چرا می‌نالد

من دلخسته اگر زانکه ز دل می‌نالم
باری آن خستهٔ بیدل ز کجا می‌نالد

می‌فتد هر نفسی آتشم اندر دل ریش
بسکه آن غمزدهٔ بی سر و پا می‌نالد

می زنندش نتواند که ننالد نفسی
زخم دارد نه به تزویر و ریا می‌نالد

بسکه راه دل ارباب حقیقت زده است
ظاهر آنست که در راه خدا می‌نالد

نه دل خسته که یک دم ز هوا خالی نیست
هر کرا می‌نگرم هم ز هوا می نالد

هیچکس همدم ما نیست به جز نی و او نیز
چون بدیدیم هم از صحبت ما می‌نالد

ناله و زاری خواجو اگر از بی برگیست
او چه دیدست که هردم ز نوا می‌نالد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.