۴۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۵

اسیر قید محبت ز جان نیندیشد
قتیل ضربت عشق از سنان نیندیشد

غریق بحر مودت ز سیل نگریزد
حریق آتش مهر از دخان نیندیشد

شکار دانهٔ هستی ز دام سر نکشد
مقیم خانهٔ رندی ز خان نیندیشد

ز های و هوی رقیبان چه غم که شبرو عشق
ز های و هوی سگ پاسبان نیندیشد

گرم تو صید شوی گو حسود جان میده
که گرگ چو بره برد از شبان نیندیشد

چو گل نقاب برافکند بلبل سحری
فغان برآرد و از باغبان نیندیشد

ز نوک ناوک چشمت چه غم که در صف عشق
کسی سپه شکند کو ز جان نیندیشد

ترا که غارت دل می‌کنی چه غم ز کسی
که هر که ره زند از کاروان نیندیشد

کرا به جان جهان دسترس بود هیهات
مگر کسی که ز جان و جهان نیندیشد

نسیم باد صبا چون بگل در آویزد
ز شور بلبل فریاد خوان نیندیشد

چه سست مهر طبیبی که درد خواجو را
دوا تواند و زان ناتوان نیندیشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.