۵۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۹

آنکو به شکر ریزی شور از شکر انگیزد
هر دم لب شیرینش شوری دگر انگیزد

گر زانکه ترش گردد ور تلخ دهد پاسخ
از غایت شیرینی از لب شکر انگیزد

لؤلؤ ز صدف خیزد وین طرفه که هر ساعت
از لعل گهر پوشش لؤلؤی تر انگیزد

از نافهٔ تاتاری بر مه فکند چنبر
وانگه بسیه کاری مشک از قمر انگیزد

گر زلف سیه روزی از چهره براندازد
ماهیست تو پنداری کز شب سحر انگیزد

برخیزم و بنشانم در مجلس اصحابش
کان فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد

خونشد جگر از دردم وندر غم او هر دم
از دیدهٔ خونبارم خون جگر انگیزد

سیمی که مرا باید از دیده شود حاصل
وجهم به از این چبود کز چهره برانگیزد

چون یاد کند خواجو یاقوت گهر بارش
از چشم عقیق افشان عقد گهر انگیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.