۴۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۹

چون طوطی خط تو پر بر شکر اندازد
مرغ دل من آتش در بال و پر اندازد

صوفی ز می لعلت گر نوش کند جامی
تسبیح برافشاند سجاده براندازد

چون تیر زند چشمت سیاره هدف گردد
چون تیغ کشد مهرت گردون سپر اندازد

چون غمزهٔ خونخوارت برقلب کمین سازد
بس کشته که هر لحظه بر یکدگر اندازد

آنکس که دلی دارد جان در رهت افشاند
وانرا که سری باشد در پات سر اندازد

در مهر تو چون لاله رخساره بخون شویم
از بسکه دلم هر دم خون در جگر اندازد

عقل از سر نادانی با عشق نیامیزد
با شیر ژیان آهو کی پنجه در اندازد

آن لحظه که باز آید پیش نظرش میرم
کاخر چو مرا بیند برمن نظر اندازد

فرهاد صفت خواجو دور از لب شیرینت
فریاد و فغان هر دم در کوه و در اندازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
چبه
۱۳۹۹/۸/۲۷ ۲۱:۱۴

چه خوب