۴۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۱

قصه غصه فرهاد بشیرین که برد
نامه ویس گلندام برامین که برد

خضر را شربتی از چشمهٔ حیوان که دهد
مرغ را آگهی از لاله و نسرین که برد

خبر انده اورنگ جدا گشته ز تخت
به سراپردهٔ گلچهر خور آئین که برد

گر چه بفزود حرارت ز شکر خسرو را
از شرش شور شکر خنده شیرین که برد

مرغ دل باز چو شد صید سر زلف کژش
گفت جان این نفس از چنگل شاهین که برد

ناز آن سرو قد افراخته چندین که کشد
جور آن شمع دل افروخته چندین که برد

می چون زنگ اگر دست نگیرد خواجو
زنگ غم ز آینهٔ خاطر غمگین که برد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.