۳۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۶

لعل شیرین تو وصفش بر شکر باید نوشت
مهر رخسار تو شرحش بر قمر باید نوشت

ماجرای اشکم از روی تناسب یک بیک
مردم دریا نشین را بر گهر باید نوشت

هر چه در باب در میخانه چشمم نظم داد
گو مغان بر دیر بنویسند اگر باید نوشت

ایکه وصف روی زردم در قلم می‌آوری
سیم اگر بی وجه می‌باشد بزر باید نوشت

خونبهای جان شیرین من شوریده حال
برلب یاقوت آن شیرین پسر باید نوشت

از میانش چون سر موئی ندیدم در وجود
هیچ اگر خواهی نوشتن مختصر باید نوشت

هر که گردد کشتهٔ تیغ فراق این داستان
برسر خاکش بخوناب جگر باید نوشت

و آنچه فرهاد از فراق طلعت شیرین کشید
تا بروز حشر بر کوه و کمر باید نوشت

شرح خمریات خواجو جز در دردی فروش
تا نپنداری که برجای دگر باید نوشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.