۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۲

بدایت غم عشاق را نهایت نیست
نهایت ره مشتاقرا بدایت نیست

سخن بگوی که پیش لب شکر بارت
حدیث شکر شیرین به جز حکایت نیست

بسی شکایتم از فرقت تو در جانست
وگرنه از غم عشقت مرا شکایت نیست

گرم بتیغ جفا می‌کشی حیات منست
چرا که قصد حبیبان به جز عنایت نیست

چنین شنیده‌ام از راویان آیت عشق
که در قرائت دلدادگان روایت نیست

کدام رند خرابات دیده‌ئی کو را
هزار زاهد صد ساله در حمایت نیست

مباش منکر احوال عاشقان خواجو
که قطع بادیهٔ عشق بی هدایت نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.