۴۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۹

نشان بی نشانان بی نشانیست
زبان بی زبانان بی زبانیست

دوای دردمندان دردمندیست
سزای مهربانان مهربانیست

ورای پاسبانی پادشاهیست
بجای پادشاهی پاسبانیست

چو جانان سرگران باشد بپایش
سبک جان در نیفشاندن گرانیست

خوش آن آهوی شیرافکن که دایم
توانائی او در ناتوانیست

مگر پیروزهٔ خط تو خضرست
که لعلت عین آب زندگانیست

بلی صورت بود عنوان معنی
نه اینصورت که سر تا سر معانیست

سحر فریاد شب خیزان درین راه
تو پنداری درای کاروانیست

خط زرنگاریت بر صفحهٔ ماه
سوادی از مثال آسمانیست

مغان زنده دلرا خوان که در دیر
مراد از زندخوانی زنده خوانیست

چو خواجو آستین برعالم افشان
که شرط رهروان دامن فشانیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.