۲۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۴

رخ دل‌فروز تو ماهی خوشست
خط عنبرینت سیاهی خوشست

شب گیسویت هست سالی دراز
ولی روز روی تو ماهی خوشست

از آن چین زلف تو شد جای دل
که هندوستان جایگاهی خوشست

اگر نیست ضعفی در آن چشم مست
چرا گاه بیمار و گاهی خوشست

از آن مه بروی تو آرد پناه
که روی تو پشت و پناهی خوشست

صبوحی گناهست در پای سرو
ولی راستی را گناهی خوشست

اگر چه ره عقل و دین می‌زنی
بزن مطرب این ره که راهی خوشست

گرت اسب بر سر دواند رواست
بنه پیش او رخ که شاهی خوشست

بچشم کرم سوی خواجو نگر
که در چشم مستت نگاهی خوشست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.