۳۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۸

گر حرص زیردست و طمع زیر پای تست
سلطان وقت خویشی و سلطان گدای تست

ای صاحب اجل که روی در قفای دل
رخش امل مران که اجل در قفای تست

گر نفس راه می‌زندت کاین طریق نیست
از ره مرو که پیر خرد رهنمای تست

زین تابخانه رخت برون بر که کاینات
یک غرفه بر در حرم کبریای تست

جای وقوف نیست درین دامگاه دیو
بگذر که این مزابل سفلی نه جای تست

از ره مرو بنغمه سرائیدن غراب
چون مرغ روح بلبل بستانسرای تست

بر فرش خاک تکیه زدن شرط عقل نیست
چون تختگاه عالم جان متکای تست

ای یار آشنا که دم از خویش می‌زنی
بیگانه شو ز خویش چو یار آشنای تست

خواجو اگر بقا طلبی از فنا مترس
چون بنگری فنای تو عین بقای تست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.